انگار تازه بارون قطع شده بود
همه جا پر از درخت بود
درخت های کوتاه اما بزرگ
چشمم جز درخت چیز دیگه ای نمیدید
از زیر درخت ها که میرفتم
قطره های بارون از رو برگ ها
سر میخوردن
لباسام یک کم خیس شده بود
هوا فوق العاده خوب بود
احساس خیلی خوبی بود
وقتی قطره های جا مونده بارون
از رو برگها سر میخوردن
به یاد اون روزها افتادم
تو اون خونمون
که وقتی دلم از همه چیز میگرفت
تو حیاط
شیلنگ و می گرفتم رو درخت ها
خوب که خیس میشدن
شیلنگ و مینداختم
می پریدم زیر درخت
تا قطره هایی که دارن سر میخورن
...
چه احساس خوبی
اما الان دیگه اون درختا نیستن
شاید به خاطر همین باشه که خوابشونو میبینم
چون دیگه ندارم شون
مثه مامان بزرگم که از وقتی رفت
بعضی شبها می آد تو خوابم
همین امروز ۱۴:۰۲
من هم عاشق این کار هستم ... توی حیاط خونمون یه درخت گردو ی خیلی بزرگ هست ... و همیشه توی تابستون که هوس بارون میکردم این کار و میکردم !
خیلی لذت بخشه ... مثه دوش آب سرد !... وقتی که نفست بند میاد و...
دقیقا!
خیلی بیشتر از خیلی لذت بخشه.
پس تو هم هنوز بچه ای!!!
آخه من هر موقع اینکار و میکنم بهم می گن خیلی بچه ای!