یکی مثه هیچ کس

این وبلاگ یه جای دنجه برا گفتن حرفاهای دلم البته بعضی شون!

یکی مثه هیچ کس

این وبلاگ یه جای دنجه برا گفتن حرفاهای دلم البته بعضی شون!

دیوانه

 

 

 دوباره دیوانه شدم
از ان دیوانه ها نه‌ آن دیوانه ها
فرق ان دیوانه ها با آن دیوانه ها به ظاهر فقط در یک کلاه است اما در باطن...
بعضی اوقات که دیوانه میشوم  دلم میخواهد بنویسم
بنویسم
و باز بنویسم
به جای تمام اجدادم که نتوانستند در وبلاگی بنویسند
به جای تمام نسلم که در وبلاگی نخواهند نوشت
به جای پسر خاله کوچکم که هنوز نمی داند وبلاگ چیست
به جای مادرم که نمی خواهد بداند وبلاگ چیست
به جای دختر عمه ام که نمی دانم وبلاگ دارد یا نه؟
به جای استادم که به جای وبلاگ در سایتش مینویسد
به جای تمام هستی
تمام درختان
تمام کوه ها
تمام دریا ها
آسمان ها
سیارات
و ...
می خواهم به قدری بنویسم که وبلاگم هم اندازه منظومه شمسی شود
حتی بیشتر
باز هم بیشتر
من مینویسم
هر چند هیچ کس نخواند
نخواهد که بخواند
یا بخواهد ولی نخواند
مینوسم
هر چند مسخره
هر چند بی آغاز و بی پایان
هر چند...
من خواهم نوشت
چون باید بنویسم
اما نه بایدی در کار نیست
شاید این تنها کاری باشد که باید در آن نیست
شاید هم نباشد
اما من مینویسم
چون با نوشتن این چرندیات احساس خوبی پیدا میکنم
احساس...
مممممممم
احساس نمی دونم چه احساسی یه احساس خوب
شاید احساس خالی شدن
مهم شدن
بی ارزش شدن
رها شدن
در بند شدن
مطرح شدن
...
خیلی از اوقات دلم می خواهد بنویسم
اما به این فکر میکردم که نباید الکی بنویسم
نوشته هایم باید حرفی برای گفتن داشته باشند
اما از امشب با عنوان نوشته های الکی نوشته های الکیم را هم پست میکنم
حتی اگر هیچ کس نخواند.
نخواهد که بخواند
یا بخواهد ولی نخواند
اما مطمئنم خودم میخوانم
بارها و بارها 

 

 

 

تنهایی

 

 

 

تنها 
تنها
و باز هم تنها
هر دفعه که می نویسم تنها
از ته دل خوشحال میشوم
که تنها من نیستم که تنهام
خوشحال میشوم
که تنهام اما تنهاترین نیستم
به نظرم تنهاتر از همه خود کلمه تنهاست
بیچاره "تنها"
آیا هیچ امیدی برای رهایی از تنهایی دارد؟!  

 

 

 

 

 


سه نقطه

 

 


تازگی ها چقدر از سه نقطه استفاده میکنم
وقتی هیچ کلمه ای پیدا نمی شود
انگشتم رو می ذارم روی کلید نقطه و سه بار فشار می دم
به همین سادگی
به همین سادگی گویی تمام حرف های ناگفته گفته میشود
بدون هیچ دردسری برای پیدا کردن حرفها ,چیدنشون کنار هم ,پیدا کردن فعل مناسب ,حروف اضافه به جا ,علامت

گذاری و ....
به همین آسونی
یه حسن دیگه هم داره
مخاطبت فقط خوننده نیست
احتمالا حداقل چند ثانیه ای رو به پر کردن این جاخالی فکر میکنه. 

 

 


غروب جمعه

 

 

 

 

این جمعه غروبش دلگیر نبود 

چون... 

 

 

 

خفه شو

 

 

 

به خیلی ها نمیشه گفت خفه شو
به بعضی ها هم میشه گفت
اما بهتره به این بعضی هایی هم که میشه نگفت
در عوض ...
به جای بستن دهن اونا باید گوش خودت و کر کنی
کاری که هیچ وقت آسون نیست
اما همیشه ارزشش رو داره. 

 

  

گریه

 

 
دلم می خواهد گریه کنم.
چرا فکر میکنن من هنوزم بزرگ نشدم؟
چرا میگن تو هنوز نمی فهمی؟
بابا منم آدمم 20 سالمه خیلی هم میفهمم
یاد گرفتن مرتب همینا رو بگن.
هر وقت حرفی ندارن این حرفا و میزنن.
بابا همه مشکلات از من نیست
خیلی هاشم از خودتونه
منتها کسی نیست که بهتون بگه.
برا همینه که تو خیال خودتون ...
دلم می خواهد گریه کنم  

  

 

 

اولین هم کلاسی

 

 

با اینکه خیلی بد موقع تماس گرفتی.
اما خوشحال شدم که بالاخره با یکی از همکلاسی هام آشنا شدم 

 

 

 

از امروز در اینجا می نویسم

 

 

 

 

از امروز در اینجا مینویسم.
می نویسم از خودم. از شادی ها و دلتنگی های تکراری.
می نویسم برای هیچ کس یا شاید برای کسی که مثه هیچ کس نیست.
از امروز در اینجا می نویسم.