-
دوستت دارم
یکشنبه 6 اسفندماه سال 1391 20:22
یکی مثه هیچ کسم وبلاگ نازم دوستت دارم هرچند زیاد نمیام چون این روزها خیلی کارهای اینترنتیم زیاد شده و همیشه میگم آخر سر میام وبلاگ و آخرم اینقدر خسته ام که ... خلاصه نیومدنم به معنای دوست نداشتنت نیست به یادتم ودوستت دارم امروز بارون اومد،رفتم حیاط واینقدر زیربارون موندم تا حسابی خیس شدم باد سردی ام می امد لذت بخش بود...
-
نمیدونم چرا؟!
جمعه 20 بهمنماه سال 1391 19:27
دارم آشپزی میکنم ، میاد بوسم میکنه و یه سکه الیزابت بهم هدیه میده ، همین جوری بی مناسبت منم عصبی هدیه شو پرت میکنم رو زمین ، نمیدونم کجا رفتن؟ نه اون هدیه نه اونی که واسم هدیه رو گرفته بود!
-
اول فک کن ، بعد ...
چهارشنبه 11 بهمنماه سال 1391 18:58
دیدی وقتی دکمه ی send ومیزنی دیگه خودتم رو بکشی نمیتونی جلو رفتنش و بگیری ، حتی اگه یه ایمیلی باشه غیراخلاقی و برایه نفر مهم مثلا یکی از سخت گیرترین و بداخلاق ترین استاد هات فرستاده باشی که پایان ترمم ازش نمره بخوای واقعا چیکار میشه کرد؟؟؟!!! فقط عذرخواهی همین این دقیقا مثه حرفی میمونه که از دهنت در میاد ، اگه نسنجیده...
-
شبها گوسفند میشماری؟
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1391 21:56
شبها برا اینکه خوابت ببره چیکار میکنی؟ گوسفند میشماری؟ من که فیل میشمارم ، نمیدونم چرا ! یکی فیل ، دوتا فیل ، سه تا فیل ، چهارتا فیل ، پنج تا فیل ، شش تا فیل ، ... خورپف ...
-
بدون شرح
شنبه 7 بهمنماه سال 1391 18:28
مرد = درد
-
برو
سهشنبه 3 بهمنماه سال 1391 20:44
برو و بگذار نفسی بکشم در این دنیا دلم نیمه گمشده ی خودم را میخواهد برو گم شو جای او را گرفته ای برو بگذار نفسی بکشم تورا بخدابرو دلم تنگ است
-
آدمها چگونه دسته بندی می شوند؟!
شنبه 30 دیماه سال 1391 11:12
بنظرت آدم ها چند دسته اند؟ . . . . بنظر من آدم ها هرکدوم یه دسته اند
-
معذرت میخوام ...
دوشنبه 25 دیماه سال 1391 13:04
معذرت . میخوام همین دو کلمه میتونه : -از خیلی از مشاجرات جلوگیری کنه -دل اون آدم و که بهش میگی مهربون کنه -آروم بشی ،آروم بشه -... پس چرا میذاریم غرور لعنتیمون جلوی گفتن این دو کلمه و بگیره!؟ گاهی باید عادت ها رو تغییر داد
-
آمین
پنجشنبه 14 دیماه سال 1391 17:39
میگوید الهی بمیرم راحت شوی . . . جوابش را نمیدهم اما در دل میگویم آمین
-
.........
چهارشنبه 6 دیماه سال 1391 22:55
چقدر سخته از یکی متنفر باشی و مجبور باشی تحملش کنی اینجور موقع ها واقعا نمیدونم چیکار کنم
-
بعضی از روزها...
یکشنبه 3 دیماه سال 1391 21:27
حس کردی بعضی از روزها همچین الکی دل آدم گرفته است؟! امروز از اون روزها بود از صبح حالم گرفته بود چراشو نمیدونم خیلی فکر کردم که آخه چرا ؟ فکر میکنی دلیلی پیدا نکردم! . . . . . چرا تا دلتون بخواد دلیل پیدا شد برا غصه خوردن غمگین بودن از جمله بیماری بابا ... بالاخره بیخیالش شدم و تصمیم گرفتم کارهام وانجام بدم اما نشد....
-
دنیا تمام نشد!
جمعه 1 دیماه سال 1391 01:55
دنیا تمام نشد ... پس باز هم زندگی
-
ساعت دیواری با طرح عشق
سهشنبه 28 آذرماه سال 1391 12:32
ساعت دیواری با طرع عشق جستجو میکنم خرید اینترنتی شاید این ساعت به دل هایمان عشق دهد شاید جادویی کند...
-
یاد گرفتن
سهشنبه 14 آذرماه سال 1391 21:01
چه لذتی دارد یاد گرفتن چیزهای جدید این لذت رو با هیچ چیز عوض نمیکنم خدایا دنیا و لذت هایش را چه زیبا آفریده ای دوستت دارم
-
عاشقانه خواجه امیری
شنبه 11 آذرماه سال 1391 21:52
درد من و کی میفهمی عاشقتم چون بی رحمی
-
آخیش!
سهشنبه 23 آبانماه سال 1391 13:37
چه حس خوبیست دوری نبودن تو شاید اگه بودی مثه الان که تلفنی دعوا شد دعوامون میشد وتمام لذت این هوای خوب را به هدر میدادی چه باران قشنگی و چه حس خوبی که تو نیستی اینجا تهران است تهران بی تو وبه من خوش میگذرد از این اتاق گرفته تا قدم زدن در بارون تا غذا سفارش دادن در رستوران خوشحالم که نیستی عزیز دلم همان بهترکه اصلا...
-
تهران
دوشنبه 22 آبانماه سال 1391 19:58
بودن و ماندن در تهران این روزها خیلی سخت شده برام
-
عاشقانه دوست دارم کارم رووووو
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1391 20:26
عاشقانه دوست دارم کارم رو اول از خدای مهربونم ممنونم که استعداد برنامه نویسی و بهم داده دوم از همسرخوبم ممنونم که آزادی کامل برا هر کلاس و کاری و بهم داده سوم از استادم که ماهیگیری و بهم یاد میده نه ماهی صیدکرده رو هرچند این روش خیلی برام سخته و خیلی خیلی بهانه میارم اما اما تجربه شیرین یه سرچ موفق وپیدا کردن چیزی که...
-
تو برگشتی
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1391 14:38
تو از مسافرت3روزه ات برگشتی و من . . . . . . تصمیم گرفتم به جای فرار یا تحمل کردن بمانم و بسازم میدونم میتونم
-
چه زیبا
دوشنبه 15 آبانماه سال 1391 18:16
چه زیبا با هم میخندیدیم وقتی با تو میخندیدم تمام سلول های بدنم با من میخندیدند چه حس خوبی بود وقتی در کنارت مینشستم و شروع میکردیم به حرف زدن حرفهای الکی که هیچ ربطی هم به خودمان نداشت اما خوش میگذشت من تمام هستی ام را میدهم تا تجربه های با تو بودنم تکرار شود
-
روز دوم
دوشنبه 15 آبانماه سال 1391 18:13
امروز روز دومی هست که یارو رفته سفر و من بی اندازه خوشحال و سرخوشم بهتر از آن اینکه تلفن و اس هم تعطیل است که ای کاش همیشه این چنین باشد بهتراز همه اینکه وقتی او نیست من این شکلی نمیشوم آرامم آرام آرام دختر عزیزم
-
گهگاهی ...
شنبه 13 آبانماه سال 1391 23:26
گهگاهی دلم میگیرد ازتموم این دنیا حتی از درخت بید مجنون و گل مریم باغچه ام که خیلی دوستش دارم گهگاهی دلم خواجه امیری میخواهد با تمام وجودم و زدن اسپری برای خوشبوتر شدن گهگاهی از همه خسته میشوم حتی از بابای مهربونم هم ازبرنامه نویسی و...هم حتی اگر شرک نباشد از خدا گهگاهی دلم تنهایی میخواهد یه غار خیلی دور تو یه کوهستان...
-
جهنم و بهشت
شنبه 13 آبانماه سال 1391 21:49
دنیایم که جهنم است پس یقین دارم آخرت در بهشتم
-
می خواهمت
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1391 00:27
چه بی تابانه می خواهمت ای دوریت آزمونِ تلخِ زنده به گوری چه بی تابانه تو را طلب می کنم…
-
سرد
سهشنبه 25 مهرماه سال 1391 09:55
در این اتاق سرد از سرما به خود میپیچم دست و پاهایم از سرما میلرزد "هوا بس ناجوانمردانه سرد است؟" نه اینگونه نیست از سردی قلبم است ...
-
باید !
شنبه 8 مهرماه سال 1391 21:51
باید به او فکر نکنی وفکرت و متمرکز کنی رو برنامه ها خودت اینو مشاور بهم گفت سخته ، خیلی سخت امممممممما اما من از پسش بر میآم
-
باران میبارد
شنبه 8 مهرماه سال 1391 14:33
بالاخره آسمان مارا هم دید و با اشک هایمان همدردی کرد
-
هرگز نمیفهمی چه حسی دارم امشب ....
شنبه 8 مهرماه سال 1391 02:38
من روی تخت دراز کشیدم و تونت میچرخم تو بیرون از اتاق رو مبل دراز کشیدی و نمیدونم داری چیکار میکنی یعنی غرورم اجازه نداد وقتی رفتم دستشویی نگات کنم ببینم در چه حالی هم خوشحالم که پیشم نیستی و هم ناراحت بودن و نبودنت هر دوبرام درد داره این روزها دنیای تو خیلی دوره از دنیام و این عذاب آور ترین چیز دنیاست برام در تعجبم...
-
بابا
شنبه 8 مهرماه سال 1391 02:13
مگه همیشه باید به بابا احترام گذاشت؟ اصلا کی میگه بابای من بهترین بابای دنیاست؟! این فقط تراوش ذهنی من بود. این و امشب فهمیدم. و ای کاش هرگز نفهمیده بودم ....
-
...
شنبه 8 مهرماه سال 1391 00:56
گره ی لب هایت مست میکنند نه فقط چشمانم را بلکم تمام ِ وجـــــودم را ..