در این اتاق سرد از سرما به خود میپیچم
دست و پاهایم از سرما میلرزد
"هوا بس ناجوانمردانه سرد است؟"
نه اینگونه نیست
از سردی قلبم است ...
باید به او فکر نکنی وفکرت و متمرکز کنی رو برنامه ها خودت
اینو مشاور بهم گفت
سخته ، خیلی سخت امممممممما
اما من از پسش بر میآم
من روی تخت دراز کشیدم و تونت میچرخم
تو بیرون از اتاق رو مبل دراز کشیدی و نمیدونم داری چیکار میکنی
یعنی غرورم اجازه نداد وقتی رفتم دستشویی نگات کنم ببینم در چه حالی
هم خوشحالم که پیشم نیستی و هم ناراحت
بودن و نبودنت هر دوبرام درد داره این روزها
دنیای تو خیلی دوره از دنیام و این عذاب آور ترین چیز دنیاست برام
در تعجبم چرا من و دوست داری ؟!
در تعجبم چرا هنوز هستم ؟!!
در تعجبم چطور زنده ام هنوز ؟!!!
this انسان عجب موجودیست!
مگه همیشه باید به بابا احترام گذاشت؟
اصلا کی میگه بابای من بهترین بابای دنیاست؟!
این فقط تراوش ذهنی من بود.
این و امشب فهمیدم.
و ای کاش هرگز نفهمیده بودم ....