میگذرند روزها و من متنفر از همه
به خصوص از خودم شاید
و این روزها
و۱۰۰سال دیگر ه تنها نام و یادم در ذهن چند نفر بیاید
و۲۰۰سال بعد که مطمئنا نام و یادی هم ازم نیست
مثه نام مامان بزرگ مامان بزرگم که نمی دانم حتی نامش چیست
وچه وحشتناک است این