نمیدانم آخر چه کسی خواهد توانست مرا به تو برساند
نگو کسی نیست که به یکباره تمام سلول های بدنم میمیرند
اکسیژن بدنم کم شده
سلول هام دارن خفه میشن و من دارم لبخند میزنم
دارم خفه میشم و زندگی میکنم
۹و۸و۷وثانیه های آخره
ای کاش زودتر تموم بشه
خفه شو دیگه خفه شو بیشعور نفهم کثافت
گفتم خفه
تا اکسیژن نگرفتی حرف نزن*********************۸۸۸۸
خودم را دوست میدارم
بااین غم همیشگی در چشمانم گویا خیال رفتن ندارد
اصلا شاید چشمانم بدون این غم معنا ندارد
نمیفهمدم
خنگ است و این ازهرچیز بدی بدتر است
کاش روزی بتوان نفس کشید
دلم بذات تنگ شده ؛خودم؛
بنظرم بوی عشق مثه بقیه بوها نیست که توی فضاپخش بشه.
باید بو کرد , عمیق نفس کشید
تابشه حسش کرد
و
لذت برد .
بوی عشق میاید و من سرخوشم و مست
کنارم خوابیده بود
خوشحال بودم از اینکه خواب رفته و داره استراحت میکنه
میدونستم اگه بیداربشه با سرعت برق از پیشم میره
تکون نمیخوردم
با اینکه دهنم خیلی خشک شده بود آب دهنم و قورت نمیدادم
میترسیدم بیداربشه
اما امروز فهمیدم زیادی بفکرشم
هرجا هستی اول بفکر خودت باش و همیشه و همه جا
آب دهنتو قورت بده
چه زیبا و عاشقانه دلم برایت تنگ است
ومن چه حضی میبرم از این دلتنگی بینهایت
زیبا ترین عزیزم
عزیزترین زیبایم
گرچه بودن و نبودنت هر دو غم و درد است
ولی نمیدانم چرا دلم میگوید بمان
شاید تنها از روی عادت باشد .
که ای کاش اینچنین نباشد
...
کاش هرگز ندیده بودمت تنها همین
مهم نیست که کسی بهم سر بزنه یا نه
حتی مهم نیست که خودمم به اینجا سرمیزنم تنها گاهی
تلوزیون روشنه و گذر دیداری پخش میکنه همش
و من روی مبل نشستم و لپ تاپم روی پاهایم
چه کسی میداند در مغزم چه خبراست امروز
هیچ کس نمیداند
و من باکم نیست از این
و ای کاش روزی باکم نباشد از هیچ چیز