یکی مثه هیچ کس

این وبلاگ یه جای دنجه برا گفتن حرفاهای دلم البته بعضی شون!

یکی مثه هیچ کس

این وبلاگ یه جای دنجه برا گفتن حرفاهای دلم البته بعضی شون!

زندگی

       

           زندگی را باید ساخت 

 

           کم کم و پله پله 

  

            هیچ راه میان بری برای خوشبخت شدن نیست گویا 

 

            من این و فهمیدم از زندگی تا حالا!

تولدم مبارک

 

 

فردا تولد ۲۲سالگیمه که برعکسش میشه خودش 

۲۲ 

یعنی دیگه هرگز نمیاد مثه همه روزهایی که رفتن 

امسال با سال های پیش متفاوته از اون جهت که توخونه خودم تولد میگیرم 

هرچند به نظرم هنوز زودبود که این اتفاق بیفته اما افتاده دیگه 

به هرحال بهتره چشمام و رو همه چیزببندم و فقط و فقط با الان فکر کنم به حال 

نه گذشته نه اینده 

دوست دارم و امیدارم امسال خوشبخت تر از پارسال باشی 

 تولدت مبارک

مامان بزرگ مامان بزرگ خدابیامرزتت

 

 

میگذرند روزها و من متنفر از همه 

به خصوص از خودم شاید  

و این روزها 

و۱۰۰سال دیگر ه تنها نام و یادم در ذهن چند نفر بیاید 

و۲۰۰سال بعد که مطمئنا نام و یادی هم ازم نیست 

مثه نام مامان بزرگ مامان بزرگم که نمی دانم حتی نامش چیست 

وچه وحشتناک است این

خواجه امیری۷

 

 

  نبودنت در کنارم دیوانه کنندست 

دارم جون میدم کم کمک اینجا 

 

"نمیبینی دارم جون میدم اینجا 

نمیدونی به تو محتاجم اینجا 

 

چقدر راحت من ووابسته کردی 

دارم دیونه میشم کم کم اینجا 

 

میخوام مثه قدیما مثه سابق  

یه وقتایی یکی بامن بخنده 

 

یکی باشه که دستام و بگیره 

یکی باشه که زخمام و ببنده 

 

نمیبینی دارم جون میدم اینجا 

نمیدونی به تو محتاجم اینجااااااااااااااا" 

 

تمام دنیا

 

 

تمام دنیا در یک نگاه هیچ چیز نیست جز یه سرگردانی بی انتها تو یه کوچه تاریک 

 

فقط برق نگاه آدما رو میتونی ببینی و هرگز نخواهی فهمید پشت این برق چه موجودی قایم شده 

 

همه خودمون و قایم کردیم 

 

حالم داره از این برق نگاه ها که هرچی تلاش میکنم بفهمم پشتش کیه نمیفهمم داره بهم میخوره 

 

 هرچی بیشتر تلاش کنی حالت بدتر میشه 

 

بد تر و بد تر  

 

بدتر و بدتر 

 

... 

 

 

می گذرد ....

  

 

آری ایام میگذرد و  ما تنها گاهی درک میکنیم این گذر تلخ ایام را 

 

تا بی نهایت

 

حوصله ام از این همه تنهایی سر رفته است  

کوه هم تنهاست  

بزرگ ام اما نه به بزرگی کوه  

طاقتم به اندازه کوه نیست  

 تحمل گذراندن این روز ها برایم سخت است  

مانند سخت ترین روز های عمرم  

تنهام  

شاید تنها تر از همیشه  

و شاید  

تا بی نهایت باید تنها ماند 

 

 

آسمون زندگیم

 

خیلی وقته آسمون زندگیم خاکستری شده 

اصلا شایدم از همون اول خاکستری بوده من نفهمیده بودم 

اگه قرار باشه تا همیشه این رنگی بمونه 

دلم تنگ میشه برا یه آسمون آبی 

کاشکی این رنگی نمونه  

کاشکی 

هزار هزار تاکاشکی 

ا

!

 

چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید!

هیچ وقت ...

 

هیچ وقت امید به آینده را از دست نده

اگر میتونی وقتی که به غروب خورشید نگاه می کنی
و از اون لذت ببری
پس هنوز امید در تو زنده است

اگر میتونی زیبایی رنگهای یه گل کوچیک احساس کنی
پس هنوز امید در تو زنده است