یکی مثه هیچ کس

این وبلاگ یه جای دنجه برا گفتن حرفاهای دلم البته بعضی شون!

یکی مثه هیچ کس

این وبلاگ یه جای دنجه برا گفتن حرفاهای دلم البته بعضی شون!

روز دوم



امروز روز دومی هست که یارو رفته سفر


و من بی اندازه خوشحال و سرخوشم


بهتر از آن اینکه تلفن و اس هم تعطیل است


که ای کاش همیشه این چنین باشد


بهتراز همه اینکه وقتی او نیست من این شکلی نمیشوم


آرامم آرام آرام


دختر عزیزم



گهگاهی ...


گهگاهی دلم میگیرد

ازتموم این دنیا

حتی از درخت بید مجنون و گل مریم باغچه ام که خیلی دوستش دارم


گهگاهی دلم خواجه امیری میخواهد

با تمام وجودم

و زدن اسپری برای خوشبوتر شدن


گهگاهی از همه خسته میشوم

حتی از بابای مهربونم هم

ازبرنامه نویسی و...هم

حتی اگر شرک نباشد از خدا


گهگاهی دلم تنهایی میخواهد

یه غار خیلی دور

تو یه کوهستان بی نام و نشون

قول هم میدهم دلم برای هیچ کس و هیچ چیز تنگ نشود

حتی برای یکی مثه هیچ کسم


گهگاهی دلم دیوانگی میخواهد

دیوانگی به جنس قطرات آب شلنگ بعد از سر خوردن روی برگ درختان خانه ی قدیمی امان


گهگاهی دلم گریه میخواهد

شیونی به بلندی وحشتناک ترین رعدو برق های دنیا

قول میدهم برق شیونم به کسی ضربه نزند


گهگاهی دلم خواب میخواهد

خوابی عمیق به طول عمر بشریت

قول میدهم صدای خرپوفم کسی را اذیت نکند


گهگاهی ...




میتونی تو نظرات گهگاهی خودت و برام بذاری تا به اینجا اضافه اش کنم



جهنم و بهشت



دنیایم که جهنم است


پس


یقین دارم آخرت در بهشتم





می خواهمت


چه بی تابانه می خواهمت


ای دوریت


آزمونِ


تلخِ


زنده به گوری


چه بی تابانه تو را طلب می کنم…



سرد



در این اتاق سرد از سرما به خود میپیچم


دست و پاهایم از سرما میلرزد



"هوا بس ناجوانمردانه سرد است؟"


                                             نه اینگونه نیست


از سردی قلبم است ...







باید !


             باید به او فکر نکنی وفکرت و متمرکز کنی رو برنامه ها خودت


             اینو مشاور بهم گفت


             سخته ، خیلی سخت امممممممما


             اما من از پسش بر میآم



باران میبارد


     

بالاخره آسمان مارا هم دید و با اشک هایمان همدردی کرد





هرگز نمیفهمی چه حسی دارم امشب ....


    من روی تخت دراز کشیدم و تونت میچرخم

   

    تو بیرون از اتاق رو مبل دراز کشیدی و نمیدونم داری چیکار میکنی


    یعنی غرورم اجازه نداد وقتی رفتم دستشویی نگات کنم ببینم در چه حالی


    هم خوشحالم که پیشم نیستی و هم ناراحت


    بودن و نبودنت هر دوبرام درد داره این روزها


    دنیای تو خیلی دوره از دنیام و این عذاب آور ترین چیز دنیاست برام


    در تعجبم چرا من و دوست داری ؟!


    در تعجبم چرا هنوز هستم ؟!!


    در تعجبم چطور زنده ام هنوز ؟!!!


      this انسان عجب موجودیست!



بابا


      مگه همیشه باید به بابا احترام گذاشت؟


      اصلا کی میگه بابای من بهترین بابای دنیاست؟!


      این فقط تراوش ذهنی من بود.


      این و امشب فهمیدم.


      و ای کاش هرگز نفهمیده بودم ....



...



گره ی لب هایت مست میکنند نه فقط چشمانم را بلکم تمام ِ وجـــــودم را ..