-
تولدم مبارک
یکشنبه 23 فروردینماه سال 1388 12:03
هر سال روز تولدم میرم به اولین عکس زندگیم که بیمارستان ازم گرفتن نگاه میکنم بعد از 20 سال هنوز نتونستم باور کنم که خودمم! ولی خیلی دوستش دارم خیلی بیشتر از خیلی دقیقا 20 سال پیش یه همچین روزی ساعت 4:21 صبح به دنیا اومدم. تولدم مبارک. (معذرت 19 پست نداشتم.هم سرم شلوغ بود و هم اینکه دوست داشتم اولین مطلب 88 روز تولدم...
-
سال نو مبارک
سهشنبه 27 اسفندماه سال 1387 10:52
1388بار بهتون تبریک میگم دوستای گلم . امیدوارم 88 سال خوبی براتون باشه. من فردا میرم مسافرت و اخر تعطیلات برمیگردم پست بعدیم 19 فروردینه البته اگه زنده موندم. بابام فوق العاده تند میرونن و تا حالا چندین بار نزدیک بوده ماشینمون و توقیف کنن! ازتون متشکرم که تو این دو ماه برام وقت گذاشتین. ودلم میخواد هیچ موقع تنهام...
-
یه آدم برفی
جمعه 23 اسفندماه سال 1387 21:17
(آخرین هفته سال هشتادو هفته.تصمیم گرفتم قانون فقط چهارشنبه پست میشه و این هفته بی خیال بشم.دلم و خونه تکونی کنم.میخوام همه دلتنگی ها و شادی های امسال و بریزم بیرون ...) دیروز تو کتابخونه اتاقم یه آدم برفی کوچولو و خوشکل متولد شد (از این عکس خیلی بدم میاد.خیلی وقته دارمش.امشب گذاشتمش اینجا تا شاهد خوشبختی آدم برفیم...
-
اوضاع و احوالم...
جمعه 23 اسفندماه سال 1387 21:17
خیلی میخواستم از اوضاع خودم بگم. اما نتونستم چیزی بنویسم. در عوض یکی از پست های دفتر سیب و درخت ... برداشتم این پستش و تا حالا بیشتر از همه دوست داشتم. به نظرم واقعا محشر نوشته. بشه پس زمینه زندگی ( کاغذ بازی ) تاریخ : چهارشنبه 23 بهمن ماه سال 1387 چقدر بده انقدر تنهایی پر رنگ بشه که بشه پس زمینه زندگی ، تا جایی که...
-
چهارشنبه سوری
جمعه 23 اسفندماه سال 1387 21:15
امسال برا اولین بار به یه چهارشنبه سوری توپ دعوت شدم . یکی از همسایه هامون امشب اومد دعوت و کلی هم به من اصرار کرد حتما بیا خیلی خوش میگذره. دو سه تا خانواده بیشتر نیستن سال اولیه که ما با اونا همسایه ایم. یه عالمه چوب از چند و قت پیش جمع کردن. راستش خیلی دلم میخواد برم ببینم و آتش بازی کنم . ولی تصمیم گرفتم نرم. چون...
-
پست های این هفته ...
چهارشنبه 21 اسفندماه سال 1387 11:03
این هفته برا کسایی که حوصله , وقت و عشق خوندن خاطرات خصوصی دیگران و دارن دو تا پست طولانی گذاشتم. دو تا خاطره است از روز های دور و نزدیک. و یه پست کوچولو برا اونایی که یه کدوم از اون بالایی ها رو ندارن. از اینکه بهم سر میزنین یک دنیا متشکرم.
-
کفش کهنه!
چهارشنبه 21 اسفندماه سال 1387 11:02
وقتی به کفش کهنه ات نگاه میکنم به کفشی که مشخصه چندین بار دوخته شده ناخود اگاه چشمم به کفش خودم می افته. به کفشی که هرگز دوخته نخواهد شد اون موقع دلم یه جور خاصی میگیره. دلم میخواست تو هم داشتی تموم اون چیزایی که من دارم. یا کاش من هم نداشتم اون چیزایی که تو نداری. تا دیگه مجبور نبودم این احساس بد و هر روز تجربه کنم!
-
آشپزی بابام!
چهارشنبه 21 اسفندماه سال 1387 10:52
مامان برا چند روزی نیستن. صبح که پاشدم دیدم بابام دارن کتری میذارن رفتم جلو و بعد از صبح بخیر گفتم مممممم فکر کنم مامان خوبی بشین بابام گفتن بله! تو باید میذاشتی . گفتم:چه حرفا.من سالی یه بار چای نمیخورم حالا بیام کتری بذارم. از محالاته. گفتن :میدونم! و .... ساعت 17 بود بود که از یونی برگشتم بابام دوباره تو اشپزخونه...
-
تا حالا تو دستشویی خونه تون زندونی شدی؟!
چهارشنبه 21 اسفندماه سال 1387 10:36
از وقتی یادم میاد خونتون درست روبه روی خونه مابود! خواهرت هم سن من بود و تو دوسال از من بزرگتر بودی. نمیدونم چرا با تو راحت تر بودم هنوزم متوجه میشم که وقتی دارم با هر دو تون حرف میزنم چشمام بیشتر پیش تو تا اون. آخه با اون همیشه دعوا داشتیم. (لبخند) یادمه برا اینکه زودتر برسیم خونه همه کوچه رو میدویدیم اکثر اوقات اونی...
-
تولدت مبارک
شنبه 17 اسفندماه سال 1387 20:59
تولد یه ماهگیت و بهت تبریک میگم عزیز دلم. فقط خودت میدونی که چقدر برام عزیزی. دلم میخواد تا اخرین لحظات زندگیم با تو باشم. تو این یه ماهی که اومدی تو زندگیم خیلی چیزا بهم دادی. بهم آرامش دادی. دوستای خوب. اجازه دادی تا هرچی دلم میخواد بهت بگم. اجازه دادی دلتنگی هام و شادی هام و باهات قسمت کنم اجازه دادی خیلی چیزا از...
-
مهاد(بستر)گربه ها!
سهشنبه 13 اسفندماه سال 1387 21:21
دیشب همین که خوابیدم صدای جیغ دو تا گربه بلند شد انگاری مذکره چیزی میخواست که مونث بهش نمیداد خلاصه دعواشون بالا گرفته بود مذکر:من کلی به امشب دل بسته بودم! -مگه من گفتم دل ببند؟مشکل خودته مذکر:اذیتم نکن. -سکوت مذکر:این هفته کلی برات غذا پیدا کردم,از سطل زباله بیرونت کشیدم,جلوی صندله وایسادم تا نخوره تو سرت.اینه جواب...
-
حاملگی!
سهشنبه 13 اسفندماه سال 1387 21:14
بعضی شب ها وقتی میخوابم دلم خیلی مرد زندگیم و میخواد اما بعضی شب ها هم خوشحالم که اون نیست و میتونم بدون استرس و ترس از حاملگی بخوابم (فکر کنم از اونایی باشم که از 2,3 تا روش پیشگیری استفاده میکنن ولی بازم خیالشون راحت نیست!)
-
روز که میشه پشه ها کجا میرن؟!
سهشنبه 13 اسفندماه سال 1387 21:08
یادمه چند سال پیش تو یه سریال طنز یکی مرتب این سوال واز بقیه می پرسید. (چون زیاد اهل تی وی نیستم نمی دونم اسمش چی بود.معذرت) اما بعد چند سال من جوابش و پیدا کردم. میرن همون جایی که شب ها مگس ها میرن!
-
کوه غرور( واقعا دلم میخواست حرف بزنم چهارشنبه نبود ولی پست ...)
یکشنبه 11 اسفندماه سال 1387 20:15
امروز از صبح تا حالا دانشگاه بودم یه عالمه اتفاق های خوب و بد برام افتاد که خیلی دلم میخواد برا یکی با ذوق و شوق تعریف کنم اما هیچ کسی نیست یعنی کسی هست اما حوصله شنیدن حرفامو ندارن. دلم میخواد حرف بزنم نه اینکه تایپ کنم! کلی حرف بزنم تا انرژیم خالی بشه. وقتی دیدم مامان حوصله شنیدن ندارن یعنی حدس زدم و مطمئنم (نمیخوام...
-
یه شوهر ...
چهارشنبه 7 اسفندماه سال 1387 18:25
دلم یه شوهر قوی میخواد یکی که حسابی قوی باشه تا بتونم تو تغییر دکوراسیون و خیلی کارهای دیگه اساسی روش حساب کنم . (از وقتی یادم میاد مرد رویاهام این شکلی بوده) دیروز دکوراسیون اتاقم و با کمک پسر داییم عوض کردم. اگه اون نمی امد هیچ کی بهم کمک نمیکرد. اون خیلی قوی تر از منه.خوش به حالش. این یکی از موردهاییه که باعث میشه...
-
یادم بمونه...
یکشنبه 4 اسفندماه سال 1387 21:45
یادم بمونه وقتی پدر شدم خیلی داد و فریاد نکنم تا برا بچه هام عادی بشه از این تن قشنگی که خدا به صدام داده برا زور گفتن و ترسوندن بقیه استفاده نکنم قبلا ها که یه زن بودم وقتی یه مرد سرم داد میکشید حسه خیلی بدی وتجربه کردم حالا هرچی بیشتر دوسش داشتم اون حس بد عمیق تر یه احساس بد احساس ترس تنهایی و بیشتر از اونا بی پناهی...
-
اولین کلاس
شنبه 3 اسفندماه سال 1387 20:43
صدای اولین هم کلاسیم و فقط شنیده بودم یادمه دفعه دوم و اخری که بهم تلفن کرد جوابشو درست حسابی ندادم نمیخواستم باهاش ... یه شکلی حرف میزد که یه تصویر بدی تو ذهنم ساخته بود اما بریم سراغ امروز : شماره کلاس و نگاه کردم در کلاس که رسیدم یه پسره بداخلاق وایساده بود گفتم کلاس ...؟ گفت:... بهتره نگم چی گفت. به حرفش توجهی...
-
خداحافظی با بهمن ۸۷
چهارشنبه 30 بهمنماه سال 1387 20:29
بهمن این آخرین شب بهمنه بهمن 1387 همیشه وقتی اسم سال میآد دلم برا روزایی که گذشته تنگ میشه هیچ وقت به بهمن هیچ سالی ابراز علاقه نکردم آخه از بهمن خیلی خوشم نمیآد به خصوص متولدین بهمن خصوصا اگه مرد باشه از خصوصیاتشون متنفرم. این بهمن اولین بعد از 14 سال اولین بهمن زندگیم بود که از درس وکلاس خبری نبود گردش و تفریحم زیاد...
-
چهارشنبه
چهارشنبه 30 بهمنماه سال 1387 13:58
از صبح تا حالا همین جور خوشبختی داره میباره تعجب کردم این چند روز اینقدر حالم بد بوده که یادم نبود چند شنبه است فکر میکردم باید دوشنبه سه شنبه باشه اما یه دفعه مغز نم کشیدم یادش اومد که امروز چهارشنبه است یه چهارشنبه خوب مثه همه چهارشنبه هام. ۱۴:۰۵
-
یه روز خوب
چهارشنبه 30 بهمنماه سال 1387 11:48
میخوام پرواز کنم از اینجا تا ... مممممم تا همون جا امروز حذف و اضافه ام بود از صبح تا حالا تو نتم اما الان برنامه ام خیلی خوب ردیف شده فقط دو تا نهار دانشگام و اینکه چقدر خوبه آدم ... مثه دیوونه ها شدم دوباره نمی دونم چی بگم الکی اومدم حرف بزنم حالم خیلی خوبه امروز کلی تلفن هم داشتم و با کلی از اشنا ها احوال پرسی کردم...
-
خوشبختی
سهشنبه 29 بهمنماه سال 1387 20:09
خوشبختم از اینجا تا آسمونا احساس خوشبختی میکنم به اندازه ای که نمی تونم باور کنم میشه اینقدر خوشبخت بود اما انگار میشه! میشه بدون هیچ دلیلی خندید و احساس خوشبختی کرد. 19:44
-
گل باقالی!
دوشنبه 28 بهمنماه سال 1387 22:23
این یه مطلب قشنگه که دوست خوبم تو کامنت ها برام گذاشته بود . حیفم اومد نذارمش تو پست ها: اولین همدم و همراز خداست بعدش مادر و بعدش بهترین دوستای آدم٬ استاد درس اندیشه ما دیروز یه حرف قشنگی زد گفت هروقت احساس پوچی یا ناامنی یا دلتنگی کردی دستت رو ذار رو گردنت و نبضت رو حس کن بعدش گفت ببین چقدر بهت نزدیکه خدا از این هم...
-
عیادت !
دوشنبه 28 بهمنماه سال 1387 20:59
از صبح تا الان احوالاتم و برا 200 نفر توضیح دادم که خوبم.ممنونم.متشکرم.لطف دارین حالم داره بد میشه امروز دایی بزرگم و پسرش و عمو کوچیکه خاله ام و پسر خاله ام بابا بزرگم اومدن عیادت کلی هم تلفن جواب دادم هر کدومم برا خودشون توصیه های داشتن این و بخور اون و نخور برو فلان دکتر اون کارو نکن همه گفتن چقدر لاغر شدی 4 کیلو...
-
آنفولانزا
یکشنبه 27 بهمنماه سال 1387 21:06
از دیشب تا الان تو اغوش گرم انفولانزا دارم میسوزم .
-
گل محمدم
شنبه 26 بهمنماه سال 1387 22:06
گل محمدم تنها همدم من تو این شبهای تنهایی تو هستی می دونم و قتی نباشی دیگه به این راحتی ها نمی تونم بخوابم.
-
خدای مهربونم
شنبه 26 بهمنماه سال 1387 21:54
خدای مهربونم هرچقدر فکر کردم برم با کی حرف بزنم هیچ کی پیدا نشد یعنی بودن ولی دلم نمی خواستشون قربونت برم که تو هم همیشه هستی هم همیشه دلم تو رو میخواد این خواستن و ازم نگیر هیچ وقت ! ۲۱:۵۵
-
ناکجا!
شنبه 26 بهمنماه سال 1387 21:30
دلم خیلی گرفته , از اینجا تا ناکجا
-
ای کاش
شنبه 26 بهمنماه سال 1387 11:42
ای کاش بودی و میدیدی اون تار موهایی که یک کدومش و به همه دنیا نمیدادی چه جوری 10تا 10 تا باهم مسابقه میدن برای پریدن تو سطل زباله حموم.
-
مهمون!
جمعه 25 بهمنماه سال 1387 20:58
حیف که برامون مهمون اومد وگرنه میخواستم امشب هزار تا پست بذارم از اون پست های وحشتناک!
-
همیشه من مقصرم
جمعه 25 بهمنماه سال 1387 20:42
همش به خاطره منه آره شماها همیشه راست میگید همیشه ی همیشه اگه آسمون نمیباره تقصیر منه اگه مورچه ها رو میز قطار میشن تقصیر منه اگه هوا طوفانیه و خاک اومده توی خونه تقصیر منه اگه اسرائیل فلسطین و گرفته گناه از منه اگه پای پیرزن همسایمون درد میکنه به خاطر منه اگه پسره کنکور قبول نشد و باید بره سربازی مشکل از منه شیطونی...